امید منى به هر دو عالم
دورم منما زخویش یک دم
بنگر ز گنه چه تیره روزم
چون شمع به درگهت بسوزم
باشد که نظر کنى به حالم
بخشى به عنایتت کمالم
یادى زغریب بى نوا کن
از لطف, تو درد من دوا کن
مسکین به در تو دردمند است
دل خسته و زار و مستمند است
سینه ام خسـته ی آه اسـت الهی العفو
حـاصـلم بـار گــــــنـاه اســت الهی العفو
پشــتـم از بار گنه خم شده و باز مرا
بـه عـطای تو نـگاه است الهی العفو